دانی
نویسه گردانی:
DʼNY
دانی . (اِخ ) (الَ ...) از پزشکان مغرب و فرزند ابواسحاق ابراهیم است و بدوران ناصربن مستنصر خلیفه در مراکش درگذشت . وی از مردم شهر دانیه ٔ اسپانیا (اندلس ) است . (قاموس الاعلام ترکی ). ویرا به صناعت طب عنایتی بود. اصل وی از بجایه است و از آنجا به پایتخت انتقال کرد و امین بیمارستان گشت و طبیب پایتخت . و دو فرزند وی نیز همین کار داشتند. پسر بزرگتر او ابوعلی عبداﷲ محمد در جنگ عقاب به اندلس در رکاب ناصر درگذشت و خود دانی در مراکش بعهد مستنصربن ناصر بمرد. (عیون الانباء ج 2 ص 79) (البیمارستانات فی الاسلام ص 282).
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
نیک دانی . (حامص مرکب ) حذاقت . مهارت . استادی . (یادداشت مؤلف ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
دمله دانی . [ دَ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) به معنی دمنه دانی ، و آن کهنه پارچه ای است که در سوراخ تنور گذارند تا بخاربیرون نرود. (لغت محلی شوش...
دمنه دانی . [ دَ ن َ / ن ِ نی ] (اِ مرکب ) دمله دانی . لته و کهنه ٔ پیچیده ای که در سوراخ تنور گذارند تا بخارآن بیرون نرود. (ناظم الاطباء) (از...
نجوم دانی . [ ن ُ ] (حامص مرکب ) علم نجوم دانستن . رجوع به نجوم شود.
نکته دانی . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) عمل نکته دان . فراست . هوشمندی . زیرکی . نکته دان بودن . رجوع به نکته دان شود : دیباچه ٔ مجموعه ٔ نک...
نهان دانی . [ ن ِ / ن َ ] (حامص مرکب ) علم به غیب . (یادداشت مؤلف ). صفت و عمل نهان دان . رجوع به نهان دان شود.
زبان دانی . [ زَ ] (حامص مرکب ) سخن دانی . زبان آوری . فصاحت . زبان داری . اهل سخن بودن . توانایی در سخن : زبان دانی تو را مغرور خود کرده ست لی...
عربی دانی . [ ع َ رَ ] (حامص مرکب ) عمل عربی دان . دانایی به لغت و ادب و علم عرب . || دانش لغت و علوم و فنون عرب .
علی دانی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن صالح بن ابی لیث بن اسعدبن فرج بن یوسف طرطوشی دانی ، مشهور به ابن عزالناس و مکنّی به ابوالحسن . فقیه و ...