اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

داوری افکندن

نویسه گردانی: DʼWRY ʼFKNDN
داوری افکندن . [ وَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) داوری انداختن . داوری بپا کردن . رجوع به داوری شود. || داوری بردن :
بپیچی تو زان گرچه نیک اختری
چو با کردگار افکند داوری .

فردوسی .


- داوری بفردا افکندن ؛ از حال به استقبال حوالت دادن :
هم امروزاز پشت بارت بیفکن
میفکن بفردا مر این داوری را.

ناصرخسرو.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.