داوری بردن . [ وَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) به محاکمه شدن از ظلم کسی در پیش حاکم عادل
: هرچه کنی تو برحقی حاکم دست مطلقی
پیش که داوری برم از تو که خصم و داوری .
سعدی .
داوری پیش قاضی بردند. (گلستان سعدی ).
ما را شکایتی ز تو گر هست هم به تست
کز تو بدیگری نتوان برد داوری .
سعدی .