دختر رز. [ دُ ت َ رِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب لعلی باشد. (برهان ). شراب انگوری . (شرفنامه منیری ) (آنندراج ). مجازاً باده . شراب . می . باده ٔ گلرنگ . خمر. بنت العنب . (یادداشت مؤلف )
: زانسوی عید دختر رز زیر پرده بود
زرین جهاز آورد از ملک مادرش .
خاقانی .
فریب دختر رز طرفه میزند ره عقل
مباد تا بقیامت خراب تارم تاک .
حافظ.
عروسی بس خوشی ای دختر رز
ولی گه گه سزاوار طلاقی .
حافظ.
دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد
شد بر محتسب و کار بدستوری کرد.
حافظ.
و در بیت ذیل نیز می نماید که آب انگور و توسعاً شراب مراد باشد
: جمال دختر رز نور چشم ماست مگر
که در نقاب زجاجی و پرده ٔ عنبی است .
حافظ.
-
دختر گلچهر رز ؛ شراب انگوری لعلی
: به نیم شب اگرت آفتاب می باید
ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز.
حافظ.
|| انگور. دانه ٔ انگور. عنب . (برهان ). کنایه از خوشه ٔ انگور است . (از آنندراج ). کنایه از انگور است . (انجمن آرا). بچه ٔ تاک . دانه ٔ انگور. (یادداشت مؤلف )
: دختران رز گویند که ما بی گنهیم
ما تن خویش بدست بنی آدم ندهیم .
منوچهری .
زیرا که گر آبستن مریم بدهان شد
این دختر رز را نه لبست و نه دهانست .
منوچهری .
نزدیک رز آید در رز را بگشاید
تا دختر رز راچه بکار است و چه شاید
یک دختر دوشیزه بدو رخ ننماید
الا همه آبستن و الا همه بیمار.
منوچهری .
دختر رز که تو بر تارک تاکش دیدی
مدتی شد که بر آونگ سرش در کنب است .
انوری .