دده . [ دَ دَ
/ دِ ] (اِ) سبع. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). جانور دشتی بود. (اوبهی ). درنده . جانور درنده . دد. (برهان ). وحش . جانور درنده از بهایم . مقابل دام . (از شرفنامه ). چارپایه که درنده باشد مثل شیر و غیره . (غیاث ). ج ، ددگان
: معاویة السلمی گفت یا رسول اﷲ دشمن اندر حصار چنان بود که دده اندر سوراخ . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
عهد و میثاق باز تازه کنیم
از سحرگاه تا بوقت نماز
باز پدواز خویش بازشویم
چون دده باز جنبد از پدواز.
آغاجی .
خروشی برآمد ز آتشکده
که بر تخت اگر شاه باشد دده ...
فردوسی .
بزد نیزه ای بر میان دده
که شد سنگ خارا بخون آژده .
فردوسی .
بداغی جگرشان کنی آژده
که بخشایش آرد بر ایشان دده .
فردوسی .
بیابان بی آب و راه دده
سراپرده ای دید جایی زده .
فردوسی .
بجایی رسیدی که مرغ و دده
زنند از پس و پیش تختت رده .
فردوسی .
چه بوی چون ستور و دیو و دده
چار میخ اندرین گدای کده .
سنائی .
چویعقوب دلخسته ٔ غمزده
غریوید بسیار با آن دده .
شمسی (یوسف و زلیخا).
نیمه ٔ خم نهاده بر سر او
تا دده کم شود شناور او.
نظامی .
در مرداری ز گرگ تا شیر
کرده دده ٔ دواشکمی سیر.
نظامی .
همان نسبت آدمی تا دده
برآن رودها شد یکایک زده .
نظامی .
که یارب که پرورد خواهد ترا
کدامین دده خورد خواهد ترا.
نظامی .
گاه حیوان قاصد خونت شده
گه سر خود را بدندان دده .
مولوی .
شیر و خرس و یوز و هر گرگ و دده
گردبرگرد تو شب گرد آمده .
مولوی .
از جهاز ابرهه همچون دده
آن فقیران عرب منعم شده .
مولوی .
حجر؛ سوراخ دده و خزنده . هجهجة؛ بانگ برزدن بر دده .حجران ؛ سوراخ دده و خزنده . جهجهة، بانگ برزدن بر دده تا بازداشته شود. جارحة؛ شکاری از مرغ و دده . (منتهی الارب ).
-
مرغ و دده ؛ پرنده و درنده
: بجایی رسیدی که مرغ و دده
زنند از بر تخت پیشت رده .
فردوسی .
- مرغ و دام و دده ؛ پرنده و چرنده و درنده
: شبی قیرگون ماه پنهان شده
بخواب اندرون مرغ و دام و دده .
فردوسی .
-
دیو و دده ؛ مردم وحشی و درندگان
: نه مردم شمر بل ز دیو و دده
دلی کو نباشد بدرد آزده .
فردوسی .
|| بمناسبت ، مجسمه ٔ دده . مجسمه ٔ وحش . تندیس حیوانات درنده
: همان چند زرین و سیمین دده
ز گوهر بر و چشمشان آزده .
فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 5 ص 2470).
بی اندازه زرین و سیمین دده
درون مشک و بیرون بزر آزده .
اسدی .
ز سیم و ز زر مرغ و پیل و دده
بنیرنگ کرده روان بر رده .
اسدی .
|| بیابان پر از شکار. (لغت محلی شوشتر).