در. [ دَ
/ دِ ] (اِمص ) ریشه ٔ فعل دریدن . (برهان ) (جهانگیری ). حاصل بالمصدر دریدن آمده است . (آنندراج ). || (فعل امر) امر از دریدن به معنی پاره کردن . (از جهانگیری ) (از برهان ). || (نف مرخم ) مخفف درنده . پاره کننده . اما در این معنی همیشه بصورت ترکیب آید:
-
اژدردر ؛ پاره کننده ٔ اژدها.
-
پرده در ؛ هتاک . مقابل پرده پوش
: دلا پرده تنگست یارم تو باش
ز پرده دران پرده دارم توباش .
نظامی .
رجوع به پرده در شود.
-
حیه در ؛ پاره کننده ٔ مار. حیدر. رجوع به حیدر شود.
-
صفدر ؛ صف شکن . برهم زننده ٔ صف . رجوع به صفدر شود.
-
مردم در ؛ پاره کننده ٔ مردم
: خر باربر به که شیر مردم در.
(گلستان ).