درء
نویسه گردانی:
DRʼ
درء. [ دَرْءْ ] (ع مص ) دور کردن و دفع نمودن چیزی را. (از منتهی الارب ). دفع کردن و دور نمودن ، و گویند دور نمودن بشدت . (از اقرب الموارد). || زود دررسیدن توجبه و دور شدن . (از منتهی الارب ). اندفاع و روان شدن سیل . (از اقرب الموارد). || روشن شدن آتش . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || غدودناک گردیدن شتر و آماسیدن پشت وی با غده . (از منتهی الارب ). دُروء. (از اقرب الموارد). و رجوع به دروء شود. || گستردن و فراخ گردانیدن چیزی را. بسط. || راندن چهارپا را بسوی شکار. || نمایان شدن و ناگاه برآمدن شخص بر کسی . || چسباندن و پیوستن دیوار به ساختمان . (از اقرب الموارد). دراءة. و رجوع به دراءة شود.
واژه های همانند
۴۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
در رفتگی و رگ به رگ شدن
رگ به رگ شدن عضله و پارگی تاندون از متداول ترین آسیب هایی است که همواره یک ورزشکار را تهدید می کند. مجموعه سئوال و جوابهای ز...
در خصوص. {دَ خُ}. (حرف اضافه ٔ مرکب). درباره و نسبت به کسی یا چیزی. بابت، درباب، راجع به.
ونه در. [ وَ ن َ دَ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین در 24 هزارگزی راه شوسه ، دارای 144 تن سکنه و ایلات نشین...
هشت در. [ هََ دَ ] (ص مرکب ) هر جایی یا بنایی که دارای هشت در باشد : وآن هشت تا بربط نگر جان را بهشت هشت درهر تار او طوبی شمر صد میوه هر ت...
هفت در. [ هََ دُرر / دُ ] (اِ مرکب ) به معنی هفت دختر خضرا است که کنایه از هفت کوکب باشد، و آن را هفت درر هم می گویند. (برهان ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
تنگ در. [ ت َ دَ ] (ص مرکب ) بخیل . ممسک . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). که در خانه اش بروی کسی باز نشود. مقابل فراخ در : ممدوح بماندند دو سه ب...
جان در. [ دَ ](نف مرکب ) جلاد. (ناظم الاطباء). درنده ٔ جان . قاتل . کشنده . || جاندار. ذی روح . (ناظم الاطباء).
خرس در. [ خ ِ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دالوند بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد واقع در 10هزارگزی شمال زاغه و 100هزارگزی شمال راه شوسه ٔ خرم آ...
خرس در. [ خ ِ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رومشکان بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 54هزارگزی جنوب کوه دشت و 54هزارگزی جنوب راه فرعی خ...