درء
نویسه گردانی:
DRʼ
درء. [ دَرْءْ ] (ع اِ) کجی و کجی نیزه و مانند آن . (منتهی الارب ). خمیدگی و کجی در نیزه و مانند آن ، و گویند: بئر ذات درء؛ یعنی چاهی که انحنا داشته باشد. (از اقرب الموارد). || آنچه ازکوه برافتد. (منتهی الارب ). آنچه از دل کوه افتد. || حد و مرز هر چیزی ، چه بوسیله ٔ آن ابهام دور می شود. || حجم غده ای است در ماده شتر. (از اقرب الموارد). || جاءالسیل دَرْءً و دُرْءً؛ آمد توجبه و سیل از شهری دور و یا از جایی که معلوم نباشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۴۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
در باغی . [ دَ رِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) چیزی که به باغبان دهند گاه ورود به باغ . پولی که برای اذن دخول در باغی میوه دار یا تفرجی دهند. پو...
در بستن . [ دَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ۞ پیش کردن در. بستن در. (ناظم الاطباء). ارتاج . ازلاج . اغلاق . (از منتهی الارب ) (دهار). ایصاد. (دهار) (ال...
در الان . [ دَ رِ اَ ] (اِخ ) شهری است به الان چون قلعه ای بر سر کوه و هر روزی هزار مرد به نوبت ، باره ٔ این قلعه نگاه دارند. (حدود العالم...
دره در. [ دَرْ رَ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان . واقع در 32هزارگزی شمال خاوری رفسنجان . و 20هزارگزی شمال راه شوسه ...
در یتیم . [ دُرْ رِ ی َ ] (اِ مرکب ) کنایه از مروارید بزرگ است که یک دانه تنها در صدف باشد. (برهان ). مروارید بزرگ و آبدار که در صدف همین ی...
ده در. [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا بخش طالقان شهرستان تهران . واقع در 26هزارگزی خاور شهرک . آب آن از رودخانه ٔ گندآب تأمین می شود....
روی در. [ دَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای ششگانه بخش بستک شهرستان لار. حدود از شمال به دهستان درزوسایبان ، از شمال خاوری به شهرستان سیرج...
روی در. [ دَ ] (اِخ ) ده مرکز دهستان روی در بخش بستک شهرستان لار. سکنه ٔ آن 1116 تن و آب آن از چشمه و محصول عمده ٔ آنجا غلات و خرما است . ...
زره در. [ ] (اِخ ) (قره قاچ ) دهی از دهستان تاررود است که در بخش مرکزی شهرستان دماوند، در 21 هزارگزی جنوب باختری دماوند واقع است و 550 تن...
زنگ در. [ زَ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان جاپلق است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 288 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...