اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دراء

نویسه گردانی: DRʼʼ
دراء.[ دَ رَءْ ] (اِخ ) از اعلام است . (از منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
درع . [ دِ ] (ع اِ) جامه ای است که از زره آهنین بافته می شود و آنرا در جنگها برای محافظت از اسلحه ٔ دشمن در بر کنند. (از اقرب الموارد). زره...
درع . [ دُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ دَرعاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به درعاء شود. || ج ِ أدرع . (ناظم الاطباء). رجوع به ادرع شود.
درع . [ دُ رْ / دُ رَ ] (ع اِ) سه شب ازایام ماه که بعد از ایام بیض است ، یعنی شانزدهم و هفدهم و هجدهم ماه ، از جهت سیاهی اوایل و سپیدی ...
درع . [ دُ رَ ] (ع اِ) ج ِ دُرعة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و برخی آنرا جمع دَرعاء دانسته اند. (از اقرب الموارد). رجوع به درعة و درعاء شود...
درع باف . [ دِ ] (نف مرکب ) درع بافنده . زره باف .(ناظم الاطباء). که حرفه ٔ او بافتن زره و درع باشد.
درع پوش .[ دِ ] (نف مرکب ) درع پوشنده . پوشنده ٔ درع . زره پوش . زره دار. || (ن مف مرکب ) زره پوشیده . پوشیده . بازره . پوشیده به درع . ملبس ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بیهوده سرا - سراینده ای که معلوم نیست چه می سراید چون کسی حرفش را نمی فهمد. (و مرا هرزه درا... نیما یوشیج)
درا و دوزا. [ دَرْ را / دِرْ را وُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) راتق و فاتق . که بدرد و بدوزد. بدر و بدوز. درنده و دوزنده . کسی که در جنگ و آشتی ...
چشم درع . [ چ َ / چ ِ م ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از حلقه ٔدرع . (آنندراج ). حلقه ٔ زره . سوراخ زره : زحلق رمح بجای نفس بجست آتش...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.