اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دربند

نویسه گردانی: DRBND
دربند. [ دَ ب َ ] (اِ مرکب ) (از: در، باب + بند از بستن ). دروند. لغةً به معنی پانه ای (چوبکی ) که برای بستن درها بکار برند، معرب آن هم دربند و دروند (عامیانه ) است . (از حاشیه ٔ برهان و دزی ). تیری که در پس در گذارند. کلیدان در. (ناظم الاطباء). چفت در. نِجاف . (از منتهی الارب ). کلان در : تابوت آدم علیه السلام بدو سپرد و آن تابوت از دره ٔ بیضا بود و آنرا دو در بود از زر سرخ و دربند از زمرد سبز. (تاریخ سیستان ).
ناگهان در خانه اش گاوی دوید
شاخ زد بشکست دربند و کلید.

مولوی .


- در و دربند ؛ در با آلات بستن آن از چفت و رزه و کلان و کلیدان و غیره .
- || مانع مدخل و رهگذر.
- بی در و دربند ؛ بی هیچ مانعی در مدخل .
|| هر دو تخته ٔ در که به آن درآیند می سازند و آنرا در عربی مصر عین خوانند. (آنندراج ). لنگه ٔ در :
دو در دارد این باغ آراسته
که دربند از آن هر دو برخاسته .

نظامی (آنندراج ).


در بیت فوق در بعضی نسخ «دروبند» به واو عطف ضبط شده که آن کنایه از نظام و آرایش بود چنانچه در این بیت :
دروبند اول که در بند یافت
بشرط خرد زآن خردمند یافت .

(از آنندراج ).


اما گفته ٔ آنندراج در هر دو مورد استوار نیست و در شعر نظامی «دربند» معنی بند در دارد نه مصراع ولت در و «دروبند» در شاهد دوم نیز به معنی در و آلت بستن در است نه نظام و آرایش . (یادداشت لغت نامه ). || دروازه . (ناظم الاطباء). دروازه های بازار که از آنها در اندرون بازار درآیند. (لغت محلی شوشترخطی ). در یا دروازه که در مدخل و کوچه و بازار قرارمی داده اند بدان اعتبار که کوچه ها نیز سرپوشیده بوده است ، بنابراین دربند دژ یا دربند شهر یا قلعه ، مدخل یا یکی از مدخلهای آن که به کوچه ای یا بازاری و محله ای منتهی میشد بوده است : پیغمبر گفت آن به تاریکی اندر است و با کوه قاف پیوسته ، گفت چند خلق است آنجا پیغمبر علیه السلام گفت هر شارستانی را هزاردربند است و هر دربندی را هزار مرد نوبة است . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
به دربند حصن اندر آمدفرود
دلیران در دژ ببستند زود.

فردوسی .


وز آنجا بساز از پی راه برگ
ببر هر دو را تا به دربندارگ .

فردوسی .


ز دربند دژ تا درازی سنگ
درفشست و پیلان و مردان جنگ .

فردوسی .


نکایتی عظیم در خزر رسانید و ایشان را قهر کرد وهمه ٔ دربندها را عمارت کردن فرمود و مردم بسیار نشاند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 94 و 96).
آزاد رسته از در و دربند حادثات
رستی خوران به باغ رضا آرمیده ایم .

خاقانی .


پار گفتم کز پی بانگ ملک
حصن دربند از سنان خواهد گشاد
راست آمد فال و می گویم کنون
روس را دربندسان خواهد گشاد.

خاقانی (دیوان ص 496).


به دربند آن ناحیت راه یافت .

نظامی .


با دو سه دربند کمر بند باش
کم زن این کم زده ٔ چند باش .

نظامی .


در هر دربندی بیخ و بندی کردند. (جهانگشای جوینی ). درب الجوف ؛ دربندی است به بصره . (منتهی الارب ). || کوچه ای که در دارد. کوچه های پهن و بسیار کوتاه که در آنها بسته می شود. کوچه ٔ بن بستی که دارای در و دروازه است . || کوچه ٔ پهن و کوتاه . (لغات فرهنگستان ). || راه تنگ و صعب العبور در کوه . (ناظم الاطباء). باب الابواب ؛ دربندی است به خزر.بابة؛ دربندیست به روم . (منتهی الارب ). || راه هولناک و باخطری که دزدان و راهزنان در آنجا می باشند. (ناظم الاطباء). || گذرگاه دریا که آنرا بندر خوانند. (از برهان ) (غیاث ). شهری که بر گذرگاه دریا سازند و بندر مقلوب آنست . (از آنندراج ) :
سد شدی دربندها را ای لجوج
کوری تو کرد سرهنگی خروج .

مولوی .


جوانی خردمند و پاکیزه بوم
ز دریا برآمد به دربند روم .

سعدی .


|| دره . (ناظم الاطباء). || قلعه و حصار. (غیاث ) (آنندراج ) :
به هر جای دربندها کرده شاه
برآورده برجش به خورشید و ماه .

زجاجی (ازآنندراج ).


- دربند عدم ؛ دژ بی نشانی . قلعه ٔ عالم بی نشانی . دنیای حقیقی که در دسترس اندیشه ٔ بشری نیست . (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ) :
کی رسد جاسوس را آنجا قدم
کی بود مرصاد و دربند عدم .

مولوی .


|| فاصله ٔ میان دو ولایت .(برهان ) (غیاث ). مرز. ثغر. ثغرة. دربند میان کفر و اسلام . (دهار) (مهذب الاسماء).
- دربندان غیب ؛ سرحدهای عالم غیب . مرزهای نادیدنی . (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ) :
حمله بردی سوی دربندان غیب
تا نیایند این طرف مردان غیب .

مولوی .


|| سد. (ناظم الاطباء). بند: در تازیان ... اندر دربندیست میان دو کوه و بر او دریست که کاروان بدان در بیرون شوند و آن بند مأمون خلیفه کرده است . (حدود العالم ). || سربند. چیزی که بدان دهانه ٔ ظرف یا مشکی را ببندند: کَمتَرَة؛ دربند مشک بستن دهان مشک را. (از منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
دربند مرزجران . [ دَ ب َ دِ م َ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فراهان پائین بخش فرمهین شهرستان اراک ، واقع در 42هزارگزی جنوب باختری فرمهین ...
دربند ارغوان شاه . [ دَ ب َ دِ اَ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کبودگنبد بخش کلات شهرستان دره گز، واقع در 4هزارگزی شمال کبودگنبد با 904 تن سک...
ایوان کی در نزدیکی گرمسار را نیز دربند خزر شمرده اند. اِیوانَکِی یکی از شهرهای شهرستان گرمسار در استان سمنان ایران است. این شهر در شهرستان گرمسار و د...
بند در بند قبا بافتن . [ ب َ دَ ب َ دِ ق َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از بهم پیوستن و مجتمع شدن . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) : بر سر کوی تو جمع...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.