دربند
نویسه گردانی:
DRBND
دربند. [دَ ب َ ] (اِخ ) قصبه ای از بخش شمیران شهرستان تهران ،واقع در 2هزارگزی شمال تجریش . ناحیه ای است سردسیر با یکهزار تن سکنه و آب آن از رودخانه ٔ پس قلعه است و دارای ادارات کلانتری و شهرداری است . ساختمانهای بسیار عالی و ویلاهای زیبا در طول دره بنا شده که در تابستان اکثر ساختمانها اجاره داده میشود و ایام تعطیل عده ٔ زیادی از مردم تهران برای هواخوری به دربند میروند و مرتباً از تجریش ماشینهای سواری و اتوبوس ایاب و ذهاب میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). این آبادی اکنون دارای 1685 تن جمعیت (طبق سرشماری سال 1335) می باشد و جزء شهرستان شمیرانات استان مرکزی (تهران ) و دو کیلومتری شمال تجریش است . کاخ ییلاقی سعدآباد در مجاورت آن قرار دارد. در دوره ٔ رضاشاه ، سیمای دربند بکلی تغییر کرد، خیابان آن آسفالت شد و یک مهمانخانه ٔ بزرگ و شهرداری و چند ویلا و مرکز برق در آن تأسیس گردید. متمکنین تهران نیز عمارات ییلاقی در آن ساختند. پس از شهریور 1320 هَ . ش . در منتهی الیه آن بتدریج بجای کلبه های روستائی قدیمی رستوران های تازه ساخته شد و دربند یکسره از صورت روستائی درآمد و این محل که سابقاً از ییلاقات تهران بود، از گردش گاههای تابستانی تهران گردید. (از دایرة المعارف فارسی ).
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۷ ثانیه
بالا دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) از قرای کرمانشاهان ، میان دربند و زیردربند و بالادربند مجموعاً از شمال به کردستان و از مغرب به قصر شیرین و زهاب و...
پای دربند. [ دَ ب َ ] (ص مرکب ) مُقیّد. مغلول : عالمت یوز پای دربند است واعظت مرغ دانه در منقاراین یکی چون کند تمام سخن وآن دگر کی کند بک...
دربند کردن . [ دَ ب َ ک َ دَ] (مص مرکب ) در قید کردن اسیر و محبوس . (ناظم الاطباء). مقید کردن . محبوس کردن . زندانی کردن : دربند مدارا کن و دربن...
قوری دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تگمران بخش شیروان شهرستان قوچان ، سکنه ٔ آن 189 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، بنشن ...
میان دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) میان دربند و بالا دربند و زیر دربند، از بلوکات ولایت کرمانشاهان است . حد شمالی : کردستان . شرقی : سنقر. جنوبی : کرم...
دربند پایین . [ دَ ب َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان کوه بخش چاپشلو شهرستان دره گز، واقع در 48هزارگزی جنوب باختری چاپشلو و 6هزارگزی جنوب...
دربند خزران . [ دَ ب َ دِ خ َ زَ ] (اِخ ) شهری است بر کران دریا میان این شهر و دریا زنجیری کشیده عظیم ، چنانکه هیچ کشتی اندر نتواند آمدن مگ...
دربند شروان . [ دَ ب َ دِ ش َرْ ] (اِخ ) به کوه قبق پیوسته است و از وی جامه های پشمین خیزد. (حدود العالم ). رجوع به دربند (باب ، باب الابواب ...
دربند آهنین . [ دَ ب َ دِ هََ ] (اِخ ) در آهنین . رجوع به در آهنین شود.
دربند اسفجیر. [ دَ ب َ دِ اِ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان ، واقع در 42هزارگزی شمال باختری قوچان و ...