دربند
نویسه گردانی:
DRBND
دربند. [ دَب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات ، واقع در 12هزارگزی جنوب باختری خمین با 637تن سکنه . آب آن از قنات و رودخانه ٔ آشناخور و راه فرعی به خمین دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
دربند. [ دَ ب َ ] (اِ مرکب ) (از: در، باب + بند از بستن ). دروند. لغةً به معنی پانه ای (چوبکی ) که برای بستن درها بکار برند، معرب آن هم دربن...
دربند. [ دَ ب َ ] (ص مرکب ) آنکه در بند است . محبوس . مقید. اسیر : ای ماهمه بندگان دربندکس را نه بجز تو کس خداوند.نظامی .در گرفتار شدن حاجت ...
دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) جایی و مقامیست که در آنجا شراب خوب می شود. (برهان ).
دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) دربند شروان . باب . باب الابواب . نام شهر نزدیک شروان که آنرا باب الابواب گویند. (غیاث ). شهری است مشهور بر لب دریا از...
دربند. [دَ ب َ ] (اِخ ) قصبه ای از بخش شمیران شهرستان تهران ،واقع در 2هزارگزی شمال تجریش . ناحیه ای است سردسیر با یکهزار تن سکنه و آب آن ا...
دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رزقچای بخش نوبران شهرستان ساوه ، واقع در 4هزارگزی جنوب باختری نوبران با 526 تن سکنه . آب آن ا...
دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودباربخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین ، واقع در 34هزارگزی باختر معلم کلایه . آب آن از رودخانه ٔ سفید...
دربند. [ دَ ب َ] (اِخ ) محلی در 440هزارگزی طهران میان ازنا و رودک . و آنجا ایستگاه ترن است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان ، واقع در 55هزارگزی باختر جنوبی قیدار و یکهزارگزی راه مالرو عمومی...
دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز، واقعدر 25هزارگزی باختر سراسکند و 10هزارگزی خط آهن میانه - مراغ...