درست
نویسه گردانی:
DRST
درست . [ دُ رُ ] (اِخ ) نام چند تن از محدثان باشد. رجوع به الاصابة و منتهی الارب شود.
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
درست . [ دُ رُ ] (ص ، ق ، اِ) کل . تام . کامل . تمام . (ناظم الاطباء). تمام و غیر ناقص . (غیاث ). که کم نیست : سنگ این نانوا درست است . مقابل ک...
درست . [ ] (اِ) اسم فارسی الوسن است . (فهرست مخزن الادویه ).
درست . [ دُ رُ ] (اِخ ) ابن رباط فُقَیمی . شاعری بوده است معاصر فرزدق (قرن اول هجری ) و او سیاه چرده و کوتاه بالا و زشت روی بوده . (از البی...
درست /dorost/ معنی ۱. صحیح. ۲. سالم؛ بیعیب. ۳. [قدیمی] تمام؛ کامل. ۴. [قدیمی] امین و استوار. ۵. (اسم) [قدیمی] سیم و زر مسکوک و تمامعیار. ⟨ درست شدن...
خط درست . [ خ َطْ طِ دُ رُ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط مستقیم . (ناظم الاطباء).
سکه درست . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ دُ رُ ] (ص مرکب ) شخص راست معامله بی نفاق که قول او با فعل هم پیوند باشد چه سکه به معنی طرز و روش است . راست...
شوق درست . [ ش َ / شُو دُ رُ ] (ص مرکب ) صادق در میل و آرزو. (ناظم الاطباء).
درست گمان . [ دُ رُ گ ُ ] (ص مرکب ) دارای حسن ظن و عقیده ٔ راسخ و ثابت . (ناظم الاطباء).
درست شدن . [ دُ رُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آماده شدن . مهیا شدن . ساخته شدن .- امثال : با این چیزها قبر آقا درست نمی شود . (امثال و حکم ).|| صح...
درست کردار. [ دُ رُک ِ ] (ص مرکب ) درستکار. راست کردار. (آنندراج ). استوار کار. || امین . (ناظم الاطباء). معتمد.