اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

درمان پذیرفتن

نویسه گردانی: DRMAN PḎYRFTN
درمان پذیرفتن . [ دَ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) علاج پذیرفتن . قابلیت علاج یافتن . چاره پذیر شدن :
نبود چاره حسودان دغا را ز حسد
حسد آنست که هرگز نپذیرد درمان .

فرخی .


دلش می داد تا فرمان پذیرد
قوی دل گردد و درمان پذیرد.

نظامی .


بت فرمانبرش فرمان پذیرفت
که دردی داشت کآن درمان پذیرفت .

نظامی .


ای مرهم ریش دردمندان
درمان دگر نمی پذیرم .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.