اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

درمان جوی

نویسه گردانی: DRMAN JWY
درمان جوی . [ دَ ] (نف مرکب ) جوینده ٔ درمان . آنکه در جستجوی درمان باشد. علاج خواه . طالب چاره . علاج و دارو طلبنده برای مداوا :
خیر شد زی درخت صندل بوی
که از او جانْش گشت درمان جوی .

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.