درنگ آوردن . [ دِ رَ وَ دَ ] (مص مرکب ) آهسته شدن .تعویق کردن . ابطاء. مولیدن . دفعالوقت کردن . به بطؤکردن . شکیبیدن . آهسته و نرم و به رفق کاری را کردن .به تداول امروزین ، صبر کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). کاری را به تعویق و تأخیر انداختن . تردید کردن . اهمال کردن . مماطله کردن . دست بدست کردن
: تو بر کار او گر درنگ آوری
مگر باد زآن پس به چنگ آوری .
فردوسی .
درنگ آوری کار گردد تباه
میاسای و اسپ درنگی مخواه .
فردوسی .
دهر در بردنش شتاب کند
گر تو در خوردنش درنگ آری .
اسکافی .
|| آرام گرفتن . متوقف شدن . بر جای ماندن . اقدامی نکردن . تأمل کردن . ماندن . معطل شدن
: درنگ آر ای سپهر چرخ وارا
کیاخن ترْت باید کرد کارا.
رودکی .
گر امروز چون دی درنگ آوریم
همه نام مردی به ننگ آوریم .
فردوسی .
اگر ما بدین بر درنگ آوریم
همان نام نیکو به ننگ آوریم .
فردوسی .
فرنگیس گفت ار درنگ آوریم
جهان بر دل خویش تنگ آوریم .
فردوسی .
اگر جنگجوئی تو جنگ آورم
نباید که دیگر درنگ آورم .
فردوسی .
گر ایدون که پیروز باشم به جنگ
به آوردگه بر، نیارم درنگ .
فردوسی .
بدو گفت هرمز که پس چیست رای
درنگ آورم یا بجنبم ز جای .
فردوسی .
درنگ آور ایدر همی بی نیاز
بود کآید آن بخت برگشته باز.
فردوسی .
چو آن نیرنگ ساز آواز بشنید
درنگ آوردن آنجا مصلحت دید.
نظامی .
|| ثبات نشان دادن
: بکوشید و رای پلنگ آورید
یکایک بدین کین درنگ آورید.
فردوسی .
|| صلح کردن . عدم تعرض . سازش کردن . آرامش و صلح نشان دادن
: تو گر با درنگی درنگ آوریم
ورت رای جنگ است جنگ آوریم .
فردوسی .
همان به که با او درنگ آورم
به شیرین سخن بند و رنگ آورم .
اسدی .