درویش شدن
نویسه گردانی:
DRWYŠ ŠDN
درویش شدن . [ دَرْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مسکین شدن . بی چیز گشتن . نادار شدن . فقیرشدن . بی نوا گشتن . ابلاط. ارماد. ارمال . ازهاد. اصرام . اصفار. (تاج المصادر بیهقی ). اعالة. (دهار). اعدام . (از منتهی الارب ). اعسار. (دهار). اعواز. (تاج المصادر بیهقی ). افتقار. (دهار). افتیاق . افقار. (تاج المصادر بیهقی ). اقتار. (المصادر زوزنی ). اقلال . (دهار). امعار. (تاج المصادر بیهقی ). املاق . (ترجمان القرآن جرجانی ). انضیاح . (المصادر زوزنی ). انفاق . (دهار). بؤس . بئیس . تَرَب . (دهار). تسکن . تصعلک . تمسکن . خَص ّ. خل . خَوب . سکون . (از منتهی الارب ). عائلة. (دهار). عوز. (تاج المصادر بیهقی ). عیلة. (ترجمان القرآن جرجانی ). عیول . (تاج المصادر بیهقی ). غلفقة. (از منتهی الارب ). متربة. (دهار) : هرکه ... مال بدست آرد و در تثمیر آن غفلت ورزد زود درویش شود. (کلیله و دمنه ).
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.