گفتگو درباره واژه گزارش تخلف درهم نویسه گردانی: DRHM درهم . [ دِ هَِ ] ۞ (ع اِ) مرغزار با درخت و بوستان با دیوار. (منتهی الارب ). حدیقه . (اقرب الموارد). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی درهم درهم . [ دَ هََ ] (ص مرکب ) ۞ بی نظام و پریشان . (آنندراج ). بهم آمیخته . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). پریشان . (شرفنامه ٔ منیری ). مشوش و مغ... درهم درهم . [ دِ هََ / هَِ ] (معرب ، اِ) ۞ دِرهام . دِرَم . مقیاسی برای پول . معرب از یونانی ، و آن پنجاه دانق است و امروزه بر مطلق پول اطلاق ش... درهم درهم . [ دِ هََ ] (اِخ ) خلیفه ٔ صالح مطوعی ، در ایام یعقوب لیث صفار. (از ابن اثیر ج 4 ص 702). از سرداران سیستان است . رجوع به درهم بن نصر ... درهم درهم . [ دِ هََ ](اِخ ) نام قبیله ای از اعراب . (از الانساب سمعانی ). درهم درهم . [ دِ هََ ] (اِخ ) ابن زید اوسی ، و نام او را درهم بن یزیدبن ضبیعه نیز نوشته اند از شعرای جاهلیت بود. رجوع به البیان و التبیین ج 3 ص ... درهم درهم . [ دِ هََ ] (اِخ )ابن نصربن رافعبن لیث بن نصر سیار. از مطوعه ٔ سیستان بود. بعد از برادرش صالح بن نصر کنانی ریاست مطوعه را یافت و یعقوب... درهم جوش درهم جوش . [ دَ هََ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) (آش ...) آشی مرکب از بسیاری چیزها و بیشتر نامتناسب و نامتلائم . آشی که حبوب و بقول گوناگون در وی ... درهم زده درهم زده . [ دَ هََ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) به هم پیوسته .- دستها درهم زده ؛ دستها روی هم قرار داده و به هم پیوسته : پایچه های ازار ببس... درهم شدن درهم شدن . [ دَ هََ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مخلوط شدن . آمیخته گشتن . شوریده و مختلط گشتن .(ناظم الاطباء). آمیخته شدن . یکی در دیگری جای گرفتن .به... درهم زدن درهم زدن . [ دَ هََ زَ دَ ] (مص مرکب ) به هم پیوستن .- دست درهم زدن ؛ دست به دست هم دادن . دست خودرا به دست دیگری اتصال دادن : دست ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود