اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دری

نویسه گردانی: DRY
دری . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به در به معنی باب . || منسوب به در پادشاه یعنی دربار. درباری . (یادداشت مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
نیم دری . [ دَ ] (اِ مرکب ) دری کوتاه .دری به درازی نصف درهای معمولی . (یادداشت مؤلف ).
هفت دری . [ هََ دَ ] (ص نسبی ) اطاق هفت در. (یادداشت مؤلف ). که دارای هفت در باشد.
پنج دری . [ پ َ دَ ] (ص نسبی ) اطاقی که پنج در یک سو (معمولاً رو بصحن ) دارد، و این نوع بنا سابقاً بیشتر معمول بوده .
دری بر. [ دَ ب َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان اورامان لهون بخش پاوه شهرستان سنندج . واقع در 24هزارگزی شمال باختری پاوه و کنار راه اتوم...
دغل دری . [ دَ غ َ دَ ] (ص مرکب ) صاحب برهان قاطع این ضبط را آورده است و گوید کنایه از عیب جوی و عیب گوی و منافق است ، اما ظاهراًاین ضبط مص...
دری گوی . [ دَ ] (نف مرکب ) دری گو. دری گوینده . گوینده به زبان دری . کسی که به زبان دری تکلم کند. متکلم به دری . که به دری سخن گوید....
دری وری . [ دَ وَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) حرف یاوه و مفت و مزخرف و بی ربط. (فرهنگ لغات عامیانه ). هذیان . چرند و پرند. سخن بیهوده . لاطائل . (...
ابن دری . [ اِ ن ُ دَرْرا ] (اِخ ) شاعری از مردم موصل . وفات 545 هَ .ق .
پرده دری . [ پ َ دَ / دِ دَ ] (حامص مرکب ) هتک . هتک ستر. تهتک . هتاکی . تندید.اذاعه ٔ سِر. مقابل پرده داری ، پرده پوشی : هزار بار بگفتم که راز ...
پشت دری . [ پ ُ دَ / پ ُ ت ِ دَ ] (اِ مرکب ) آنچه از پارچه چون اطلس و ململ و توری در پشت پنجره و در از جانب اطاق آویزند تا از شدت تابش آف...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.