اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دری

نویسه گردانی: DRY
دری . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به در به معنی باب . || منسوب به در پادشاه یعنی دربار. درباری . (یادداشت مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
دری باغ . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. واقع در 36هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. (از فرهنگ جغرافیایی ای...
مرگه دری . [ م َ گ َ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دامنکوه بخش حومه ٔ شهرستان دامغان ، واقع در 36هزارگزی شمال خاوری دامغان و 12هزارگزی...
میان دری . [ دَ ] (اِ مرکب ) قسمت پشت در به سوی اتاق یعنی قطر دیوار اتاق . (یادداشت مؤلف ).
کبک دری . [ ک َ ک ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ کبکی که در دره و کوه می باشد و از کبکهای معمولی دو برابر بزرگتر است و آن خاکستری رنگ ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گشاده دری . [ گ ُ دَ / دِ دَ ] (حامص مرکب ) آشکارایی . ولنگ و وازی : مرا چه زهره و یارای این سخن باشدگزاف لافی گفتم بدین گشاده دری .سوزنی ...
زبان دری . [ زَ ن ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمتی از زبان باستانی ایران . (ناظم الاطباء). لغت پارسی باستان است و وجه تسمیه ٔ آنرا بعضی...
فارسی دری . [ ی ِ دَ ] (اِخ ) فارسی جدید. زبان ایرانی که بعد از اسلام رواج یافت و زبان رسمی و ادبی گردید. پارسی نو زبان شهرهای شرقی و ت...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.