اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دری

نویسه گردانی: DRY
دری . [ دُرْ ری ] (اِخ ) (ضیاءالدین ...) دانشمند و حکیم ایرانی (متوفی به سال 1334 هَ . ش . در تهران ). او در آراء و عقاید ارسطو، افلاطون ، ابن سینا و صدرالدین شیرازی مطالعات بسیار داشت و از آثار او کنزالحکمة است که ترجمه و شرح نزهةالارواح شهرزوری است ، و کنزالمسائل فی اربع رسائل ، و فلسفة الاعتماد، و ترجمه و شرح پنج رساله از ابن سینا نیز از آثار اوست .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
دری . [ دَرْی ْ/ دِرْی ْ / دُ ری ی ] (ع مص ) دانستن چیزی را یا دانستن به نوعی از حیله . و از آن است «لاأدرِ» به حذف یاء برای تخفیف بجای ...
دری . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به در به معنی باب . || منسوب به در پادشاه یعنی دربار. درباری . (یادداشت مرحوم دهخدا).
دری .[ دَ ] (اِخ ) (زبان ...) زبان فارسی رسمی معمول امروزه . (یادداشت مرحوم دهخدا). زبان فارسی که نوشتن و سرودن بدان پس از اسلام در ایرا...
دری . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به دره ٔ کوه چون کبک دری . (یادداشت مرحوم دهخدا). || کبک . کبک دری : پری دیدار حوری نارون قددری رفتار حوری ...
دری . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالک بخش مریوان شهرستان سنندج . واقع در 18هزارگزی جنوب خاوری دژ شاهپور و 14هزارگزی جنوب راه اتومبیل...
دری . [ دُرْ ری ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به دُرّ. رجوع به در شود. || درخشان چون در : کنم گنجی از سفته ٔ طبع پرچو پیروزه پیروز و دری چو در....
یک دری . [ ی َ / ی ِ دَ ] (ص نسبی )یک دره . یک در. صفت اطاقی که یک در دارد : خسروا جانم نژند و تنگدل دارد همی زیستن در بینوایی بودن اندر یک ...
کلمه ترکیبی به معنی پنجره در لهجه ماهشهری، دشتستانی و بوشهری.
پنج‌دری یکی عناصر سنتی معماری ایرانی است. پنج‌دری به طور معمول یک اتاق بزرگ است که در واقع همان تالار اصلی خانه محسوب می‌شود که اغلب اوقات رو به ایوان...
پنج‌دری یکی عناصر سنتی معماری ایرانی است. پنج‌دری به طور معمول یک اتاق بزرگ است که در واقع همان تالار اصلی خانه محسوب می‌شود که اغلب اوقات رو به ایوان...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.