اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دژم گردیدن

نویسه گردانی: DŽM GRDYDN
دژم گردیدن . [ دُ ژَ / دِ ژَ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) دژم گشتن . اندوهناک شدن . اندوهگین گشتن :
من دژم گردم که با من دل دوتا کرده ست دوست
خرم آن باشد که با او دوست دل یکتا کند.

منوچهری .


چرا نه مردم عاقل چنان زید که به عمر
چو درد سر کندش مردمان دژم گردند.

عسجدی .


|| تیره گشتن . زنگ زده شدن :
زدودش [ آئینه را ] بدارو کزآن پس ز نم
نگردد بزودی سیاه و دژم .

فردوسی .


|| خشمناک شدن :
وگر با تو گردد به چیزی دژم
به پوزش گرای و مزن هیچ دم .

فردوسی .


و رجوع به دژم گشتن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.