اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دست آورنجن

نویسه گردانی: DST ʼAWRNJN
دست آورنجن . [ دَ وَ رَ ج َ ] (اِ مرکب ) دست اورنجن . دستاورنجن . دستینه بود که زنان در دست کنند. (جهانگیری ). دستینه است و آنرا از طلا و نقره و غیر آن هم سازند. (برهان ) (آنندراج ). دست برنجن . دست آبرنجن . دست ابرنجن . دست ورنجن . دستیانه . دستبند. النگو. سوار :
چنان چون دو سر از هم باز کرده
ز زر مغربی دست آورنجن ۞ .

منوچهری .


دست آورنجنها در دست کرده و انگشتری در انگشت . (تاریخ قم ص 302). تسور؛ دست آورنجن در دست کسی کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۴ ثانیه
دست اورنجن . [ دَ اَ / اُو رَ ج َ ] (اِ مرکب ) دست آورنجن . دست برنجن . النگو. دست بند : من از دست دل پرشیون خویش همی پیچم چو دست اورنجن خویش . ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.