اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دست بالا

نویسه گردانی: DST BALA
دست بالا. [ دَ ] (ص مرکب ) غالب و معزز. (غیاث ). کنایه از غالب و مسلط. (آنندراج ). غالب و مظفر و فیروز. (ناظم الاطباء). برتر :
دست بالاست کار تو که فلک
زیر پایت روان همی ریزد.

خاقانی .


نیز چون همشیره با شروان رسید
کار شروان دست بالا دیده ام .

خاقانی .


دل از زلفش نگه داری خیالی
که هندوئی است دزد و دست بالا.

ملا خیالی (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
دست بالا. [ دَ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، ق مرکب ) حد اکثر. حداعلی . فوق . مقابل دست کم . (یادداشت مرحوم دهخدا).- دست بالا را گرفتن ؛ به حد اکثر ف...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.