اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دست بریده

نویسه گردانی: DST BRYDH
دست بریده . [ دَ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه دستش بریده باشد. مقطوع الید. بریده دست . أجدع . أقطع :
طرارانی که دزد گنج اند
هم دست بریده شان ببینم .

خاقانی .


|| جراحت و بریدگی در دست یافته :
هرکه نظاره ٔ تو شددست بریده می شود
یوسف عهدی و جهان نیم بهای روی تو.

خاقانی .


|| کوتاه . ممنوع المداخله . || کنایه از پارچه ٔ نارسا که رختی نشود.(لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
دست بریده . [ دَت ِ ب ُ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دست بریده شده . دست جدا شده از بدن . تُرّی ̍. (از منتهی الارب ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.