دستبند کردن . [ دَ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب )دست در کمر یکدیگر حلقه کردن و رقصیدن
: تا گه روز قند می خوردم
با پری دستبند می کردم .
نظامی .
ساعتی دستبند میکردند
بر سمن ریشخند می کردند.
نظامی .
|| بند کردن پنجه بر کمر حریف در کشتی . به کار بردن فنی از فنون کشتی
: برو تا ببینی که پولادوند
بکشتی همی چون کند دستبند.
فردوسی .