دست زد
نویسه گردانی:
DST ZD
دست زد. [ دَ زَ ] (ن مف مرکب ) دست زده . به دست لمس کرده .چلانده ٔ به دست : عادت یاغیان باشد که به میوه ستان باغبان درآیند صنوبر صد نور بشکنند، میوه رادست زد و پای فرسود کنند. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 101). || در شاهد ذیل ظاهراً معنی شروع به بهره گیری و برداشت دارد : هر سالی کسی آنجا[ خرماستان ] فرستادی تا آن بر ایشان حرز کردی و بنگرستی تا چند خروار است و بر ایشان نوشتی و بدیشان دست بازداشتی تا هرچه خواستند بکردندی ، چون خرما دست زد بکردندی نیمه ٔ آن بدادندی . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.