دست زده
نویسه گردانی:
DST ZDH
دست زده . [ دَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) به چنگ گرفته . || فتح شده . || بیخته شده . (ناظم الاطباء). رجوع به دست زدن شود. || ربوده شده . (ناظم الاطباء). || مس کرده . مس شده . ممسوس : از علوم شرع بی بهره مانده ، مشتی جاهل دست زده ٔ شیطان . (اسرارالتوحید ص 305). پس چون آن الفاظ از کثرت استعمال دست زده و پای مال شده است ... (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 174).
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.