اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دست شکسته

نویسه گردانی: DST ŠKSTH
دست شکسته . [ دَ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) شکسته دست . آنکه دست او شکسته باشد. || کسی را گویند که سبب تحصیل معاش از مایه و هنر و کمال و علم و فضل و قدرت و شجاعت و امثال اینها نداشته باشد و کسب و کار و صنعت و پیشه هم نداند. (برهان ). مرد بی معاش و بی هنر و بی مایه . (از آنندراج ). بی مایه و بی قدرت . (شرفنامه ٔ منیری ).
- دست شکسته بار آمدن ؛ بی عرضه بارآمدن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.