اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دست کشت

نویسه گردانی: DST KŠT
دست کشت . [ دَ ک ِ ] (ن مف مرکب ) دست کشته . دست کاشته . که با دست کاشته باشند. که خودرو نباشد :
من آن دانه ٔ دست کشت کمالم
کزاین عمرسای آسیا میگریزم .

خاقانی .


بری خوردمی آخر از دست کشت
اگرنه ز مومی رطب کردمی .

خاقانی .


از دست کشت صلب ملک در زمین ملک
آرد درخت تازه بهار حیات بار.

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.