دست کوتاه
نویسه گردانی:
DST KWTAH
دست کوتاه . [ دَ ] (ص مرکب ) دست کوته . کوتاه دست . که دستی کوتاه دارد. قصیرالید. قصیرالباع . و رجوع به دست کوتاه در ترکیبات دست شود. || کنایه از ناتوان و بی قدرت . (آنندراج ). عاجز: ظالم دست کوتاه ؛ زبون گیر. (امثال و حکم ). || محروم و بی نصیب . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
کوتاه دست . [ دَ ] (ص مرکب ) آنکه دستش به مراد و مطلوب نرسد. نامراد. ناکام . (فرهنگ فارسی معین ) : بدسگالان تو از هر شادیی کوتاه دست مانده ا...