اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دست گشاده

نویسه گردانی: DST GŠADH
دست گشاده . [ دَ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی از دست گشادن . رجوع به دست گشادن در تمام معانی شود. || آماده ٔ اقدام . مهیا. مسلط.
- دست کسی را بر کسی یا چیزی گشاده کردن ؛ تسلط دادن : خداوند دوش دست من بر قاسم گشاده کرد امروز این پیغام درست نیست که احمد آورد. (تاریخ بیهقی ).
|| در حالت تسلیم :
بر در ایوان تست پای شکسته خرد
بر سر میدان تست دست گشاده هوا.

خاقانی .


|| جوانمرد و جواد. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ) :
زبانی سخنگوی و دستی گشاده .

دقیقی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 392).


چون وانمیکنی گرهی خود گره مباش
ابروگشاده باش چو دستت گشاده نیست .

صائب .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۸ ثانیه
گشاده دست . [ گ ُ دَ / دِ دَ ] (ص مرکب ) جوانمرد. خیر. کریم . سخی . بذال . باسخاوت . طلق الیدین . (دستور اللغة) : و عزیز مردی راست بود اندر عمل ا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.