دستگیری . [ دَ ] (حامص مرکب ) گرفتن دست کسی به اعانت . دستیاری . اعانت . کمک . یاری . مددکاری .یاریگری . (شرفنامه ). معاونت . مساعدت . معاضدت . مدد. همراهی . امداد. اعانت و یاری (آنندراج )
: نومید شده ز دستگیری
با ذل یتیمی و اسیری .
نظامی .
صواب آید روا داری پسندی
که وقت دستگیری دست بندی .
نظامی .
سهلست دستگیری درماندگان و من
هر روز ناتوانترم ای دوست دست گیر.
سعدی .
از ما کاری و کفایتی نمی آید هر گشادی ونجاتی که هست از حضرت شماست ... وقت دستگیری است . (انیس الطالبین بخاری ). خلاصی اهل اسلام از شر این ظالمان اگر خواهد بود از برکة دعا و درخواست حضرت شما خواهد بود وقت دستگیری است . (انیس الطالبین ص
118).
می شوی افتاده تر هرچند برخیزی ز جا
تا ز مردم دستگیری ملتمس باشد ترا.
صائب .
|| (اصطلاح تصوف ) راهنمایی پیر ومرشد. ارشاد پیر مرید را. هدایت . ارشاد. (یادداشت مرحوم دهخدا). || عمل گرفتار کردن دشمن یا جانی یا دزد و مانند ایشان .