دعم
نویسه گردانی:
DʽM
دعم . [ دَ ] (ع مص ) فرانهادن ستون را، یا ستون کج شده را راست کردن . (از منتهی الارب ). ستون فا چیزی نهادن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ستون نهادن چیزی را هنگام خم شدن ، یا ستون نهادن چیزی را تا خم نشود. (از اقرب الموارد). || گرد آمدن با زن ، یا سپوختن نره را در شرم زن ، یا تمام انداختن آن را در آن . (از منتهی الارب ). آرمیدن با زن . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || کمک کردن و تقویت نمودن کسی را. (از اقرب الموارد). پایندانی کردن . (تاج المصادر بیهقی )
واژه های همانند
۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
دأم . [ دَ ءَ ] (ع مص ) ستون نهادن دیوار را. (منتهی الارب ). || بلندی دیوار. || بلند کردن . || دأم الشی ؛ ای سکن . (تاج المصادر بیهقی ...
دام دام . (اِ صوت ) حکایت صوت دهل و مانند آن . نام آواز طبل و مانند آن .- از نو دام دام ، یا از سر نو دام دام ؛ از سر گرفتن . از نو آغازیدن . د...
دام دام . (اِ) تام تام ۞ . رجوع به تام تام شود.
دام شکن ویا رام شکن معنى لغوى خاصى وجود ندارد بارى این نام به مردمانى آریای با قدمت و شجره تاریخى حداقل هفتصد ساله که در منقطه ى شمال غربى شهر شیراز د...
قره دام . [ ق َ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش مراوه تپه ٔ شهرستان گنبدقابوس واقع در 4000 گزی باختر مراوه تپه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
دد و دام . [ دَ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )اوابد. (مرکب از: دد، جانور درنده + دام ، جانور بی گزند). از اتباع اند. رجوع به ترکیبات ذیل «دد» شود...
دام نمک . [ م ِ ن َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دامی که با بکار بردن نمک تعبیه سازند. || مجازاً نمک گیر کردن کسی را : پرسیدمش ز صید لب ...
دام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر...
دام زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) تعبیه کردن دام . دام نهادن . (غیاث اللغات ذیل دام ).
دام پرور. [ پ َ وَ ] (نف مرکب ) پرورنده ٔ حیوانات اهلی . مربی دام . تربیت کننده ٔ دام یعنی حیوانات اهلی .