دعم
نویسه گردانی:
DʽM
دعم . [ دَ ] (ع مص ) فرانهادن ستون را، یا ستون کج شده را راست کردن . (از منتهی الارب ). ستون فا چیزی نهادن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ستون نهادن چیزی را هنگام خم شدن ، یا ستون نهادن چیزی را تا خم نشود. (از اقرب الموارد). || گرد آمدن با زن ، یا سپوختن نره را در شرم زن ، یا تمام انداختن آن را در آن . (از منتهی الارب ). آرمیدن با زن . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || کمک کردن و تقویت نمودن کسی را. (از اقرب الموارد). پایندانی کردن . (تاج المصادر بیهقی )
واژه های همانند
۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
دام افکندن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دام نهادن . دام انداختن . (غیاث ). تعبیه کردن دام . دام چیدن . (غیاث اللغات ). فرونهادن دام : دام بدر...
دام اقباله . [ م َ اِ ل ُه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) بردوام بادش روی کردن دولت . پیوسته باد دولت و طالع و نیکبختی او.- دام اقباله العالی...
دام و داهول . [ م ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (از اتباع ) مرکب از دام و داهول . دام داهول ؛ احبولة. رجوع به دام و نیز رجوع به داهول و داحول...
دام و داحول . [ م ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) داحول عربی است به معنی پای دام صیاد که برای شکار گورخر بر زمین فرونشاند. (منتهی الارب ). رجوع...
دام گستریدن . [ گ ُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) دام گستردن : ما خود افتادگان مسکینیم حاجت دام گستریدن نیست .سعدی .
دام انداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تعبیه کردن دام . دام فروگستردن . دام فرونهادن . دام افکندن . دام نهادن . (آنندراج ). دام چیدن .(غیاث الل...
دام بازچیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) دام بر هم چیدن . دام برداشتن . (آنندراج ). مقابل دام چیدن و دام نهادن : عنقا شکار کس نشود دام بازچین کاینج...
دام پهن کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دام گستردن . دام نهادن .
گنبد دام ماهی . [ گُم ْ ب َ دِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آسمان اول همچو دام ماهی مشبک و رخنه دار. (مؤید الفضلاء).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.