اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دعم

نویسه گردانی: DʽM
دعم . [ دَ ] ۞ (ع اِ) قوت و فربهی ، و از آن جمله است که گویند: «لا دعم بفلان » یعنی او را نه نیرو و نه فربهی است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پیه و گوشت ، گویند: جاریة ذات دعم ؛یعنی دارای گوشت و پیه . (از اقرب الموارد). || مال بسیار. (از ذیل اقرب الموارد از قاموس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
دأم . [ دَ ءَ ] (ع مص ) ستون نهادن دیوار را. (منتهی الارب ). || بلندی ديوار. || بلند کردن . || دأم الشی ؛ ای سکن . (تاج المصادر بیهقی ...
دام دام . (اِ صوت ) حکایت صوت دهل و مانند آن . نام آواز طبل و مانند آن .- از نو دام دام ، یا از سر نو دام دام ؛ از سر گرفتن . از نو آغازیدن . د...
دام دام . (اِ) تام تام ۞ . رجوع به تام تام شود.
دام شکن ویا رام شکن معنى لغوى خاصى وجود ندارد بارى این نام به مردمانى آریای با قدمت و شجره تاریخى حداقل هفتصد ساله که در منقطه ى شمال غربى شهر شیراز د...
قره دام . [ ق َ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش مراوه تپه ٔ شهرستان گنبدقابوس واقع در 4000 گزی باختر مراوه تپه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
دد و دام . [ دَ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )اوابد. (مرکب از: دد، جانور درنده + دام ، جانور بی گزند). از اتباع اند. رجوع به ترکیبات ذیل «دد» شود...
دام نمک . [ م ِ ن َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دامی که با بکار بردن نمک تعبیه سازند. || مجازاً نمک گیر کردن کسی را : پرسیدمش ز صید لب ...
دام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر...
دام زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) تعبیه کردن دام . دام نهادن . (غیاث اللغات ذیل دام ).
دام پرور. [ پ َ وَ ] (نف مرکب ) پرورنده ٔ حیوانات اهلی . مربی دام . تربیت کننده ٔ دام یعنی حیوانات اهلی .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.