دعوی دار. [ دَع ْ ] (نف مرکب ) دعوی دارنده . آنکه ادعایی دارد. ادعا کننده . (ناظم الاطباء). مدعی . (فرهنگ فارسی معین ). داعیه دار. (یادداشت مرحوم دهخدا)
: وگر جوابش گویند شاد باشم سخت
کسی که باشد برهان نمای و دعوی دار.
(از جامع الحکمتین ص 311).
کجا جمشید و کو هوشنگ و فغفور
کجا شاهان دعوی دار و مغرور.
(منسوب به ناصرخسرو).
زهی طغیان حسنت بر شکست کار من باعث
ظهورت بر زوال عقل دعوی دار من باعث .
محتشم کاشانی (از آنندراج ).
|| نزاع کننده . پرخاشجوی . || دادخواه . متظلم . (فرهنگ فارسی معین ).