دفاء
نویسه گردانی:
DFAʼ
دفاء. [ دِ ] (ع اِ) جامه ٔ گرم . (منتهی الارب ). آنچه به وی گرم شده آید از لباس و خیمه وبساط ساخته از پشم شتر و یا از صوف . (دهار). هر چه بدان گرم شوند از لباس و غیره . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۳ ثانیه
دفع شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برطرف شدن . زایل شدن . (ناظم الاطباء). زدوده شدن : نزدیک بود که کاربزرگ شود و شکست و رخنه کند پس صباح ...
دفع کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راندن . (ناظم الاطباء). پس زدن . (فرهنگ فارسی معین ). دور کردن . از میان برداشتن . از خود راندن . فاتولیدن ....
دفع ادرار. (ف. م. ع.). خاج کردن پیشاب. پیشاب کردن. ادرار کردن (در محاوره: شاشیدن). تخلیه ادرار (میز) و خروج آن از طریق مجرای ادرار (میزنای). در متون ک...
دفع فکندن . [ دَف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بتأخیر انداختن . تأخیرکردن : پس از این یزید بیعت بستد بهمه اطراف و این چند تن دفع فکندند و بیع...
دفع انداختن . [ دَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تأخیر کردن . بتأخیر انداختن : سیصد و پنجاه و نه فن او را در آموخت مگر یک فن که در تعلیم او دفع اندا...