اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دق زدن

نویسه گردانی: DQ ZDN
دق زدن . [ دَ زَ دَ] (مص مرکب ) خواستن و گدائی کردن . (برهان ). کدیه و خواهانی کردن . چیز خواستن از درها به دق الباب . و رجوع به دَق شود. || سرزنش کردن :
سیئاتم چون وسیلت شد به حق
پس مزن بر سیئاتم هیچ دق .

مولوی .


- طعن و دق زدن ؛ طعنه کردن . سرزنش کردن :
کی زنم بر آلت حق طعن و دق .

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.