اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دقع

نویسه گردانی: DQʽ
دقع. [ دَ ق َ ] (ع مص ) بر خاک چسبیدن از خواری . || راضی بودن به اندک از معیشت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بدحالی و تحمل شداید و خواری و فقر. (از منتهی الارب ). بد شدن تحمل کسی به جهت فقر. (از اقرب الموارد). || مغموم شدن و فروتنی کردن . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). دَقع. دُقوع . || ناگوارد شدن شتربچه از شیر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || محنت و درویشی . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
دقع. [ دَ ] (ع مص ) مغموم گشتن و فروتنی کردن . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). دَقَع. دُقوع . و رجوع به دَقَع و دقوع شود.
دغا. [ دَ ] (ص ) مردم ناراست و دغل و عیب دار و حرامزاده . (برهان ). مجازاً، فریبنده و مردم ناراست . و در اغلب معانی با دغل مترادف است و با ل...
دغا دادن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) فریب دادن : چه دغاام دهی ای جان تو مراجان عزیز است دغا نپذیرد.عطار.
دغا نمودن . [ دَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) فریفتن . غدر نمودن . فریب دادن . (ناظم الاطباء).
دغا باختن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) حیله کردن در بازی قمار : چو نقش حریفی شگفت آیدش دغا باختن در گرفت آیدش .نظامی .
دغا خوردن . [ دَ خوَرْ /خُرْ دَ ] (مص مرکب ) فریب خوردن : تا کی دغا خورم ز تو ای بی وفا بروبگذاشتم به مدعیان مدعا برو.ظهوری (از آنندراج ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.