اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دل

نویسه گردانی: DL
دل . [ دَل ل ] (ع مص ) ناز نمودن زن بر شوهر خود. (از منتهی الارب ). ناز کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). جرأت نشان دادن زن بر شوهر خویش با غنج و ناز، گویی که با او مخالفت می کند در حالی که قصد مخالفت ندارد. و اسم از آن دَلال است . (از اقرب الموارد). دَلل . دَلال . و رجوع به دلل و دلال شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
دل خون شدن . [ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت آزرده خاطر شدن . سخت رنجیدن . سخت اندوهناک گشتن .
دل سرد کردن . [ دِ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دلسرد ساختن . رجوع به دلسرد و دلسرد ساختن شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
دل ایرانشهر یا آسورستان نام سرزمین کنونی عراق در دوران ساسانیان بود. دل ایرانشهر در آن زمان به یازده استان و شصت تسوگ (شهرستان) بخش می‌شد. نام یازد...
دل واگرفتن . [ دِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) دل بازگرفتن . منصرف شدن . چشم پوشیدن : به سختی در از چاره دل وامگیرکه گردد زمان تا زمان چرخ پی...
دل گرداندن . [ دِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تغییر رأی و عقیده دادن : دل بگردان زود و گرد او مگردسر بکش زین بدنشان و دل بکن . ناصرخسرو.|| نومید ...
بی دل واپسی . [ دِ پ َ ] (ق مرکب ) (از: بی + دل + وا+ پس + ی ) بدون نگرانی . بدون تشویش . بدون اضطراب .
با دل گفتن . [ دِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) سخن بآهستگی و بآرامی گفتن . پنهانی سخن راندن : چنین گفت [ سیاوش ] با دل که از کار دیومرا دور داراد...
دل انداختن . [ دِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) دل دادن و بی دل شدن . (آنندراج ). دل باختن . دل از کف دادن : دل نیندازم اگر تیر تو از جان گذردتا نگو...
دل برگرفتن . [ دِ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) دل برکندن . دل کندن . دل برداشتن . صرف نظر نمودن . دست کشیدن . دیگر دوست نداشتن . مقابل دل بستن...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.