اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دل

نویسه گردانی: DL
دل . [ دَ ] (اِ) در همدان اِشَنَک را گویند، که نوعی صنوبر است . (از یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به اشنک شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
دل . [ دَل ل ] (ع مص ) ناز نمودن زن بر شوهر خود. (از منتهی الارب ). ناز کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). جرأت نشان دادن زن بر شوهر خویش ب...
دل . [ دَل ل ] (ع اِ) ناز. (منتهی الارب ) (دهار). || روش نیکو و سیرت . (منتهی الارب ). حالتی که انسان دارد از سکون و وقار و حسن سیرت . (از...
دل . [ دَل ل ] (ص ، ق ) دل و دل . دلادل . پر چنانکه ظرفی ازمایع. پر، چنانکه از سر بخواهد شدن [ مایع ظرف ] . پر تا لبه . مالامال . و رجوع به د...
دل . [ دَ ] (اِ) در لهجه ٔ گناباد خراسان ، سگ ماده .
دل . [ دَ ] (اِ) به هندی دریا را گویند. (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).
دل . [ دُ ] (اِ) گرهی چند که در امعاء و شکم از قبض بعد از بیماری بهم رسد. و بعضی گویند مرضی است مانند گره که در شکم بهم میرسد و مهلک می ب...
دل . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اورامان بخش رزاب شهرستان سنندج . سکنه ٔ آن 775 تن . راه آن مالرو. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و...
دل . [ دِ ] (اِ) ۞ قلب و فؤاد. (آنندراج ). قلب که جسمی است گوشتی و واقع در جوف سینه و آلت اصلی و مبداء دَوَران خون است . (ناظم الاطباء...
سگ ماده - در زبان کرمانشاهی ( دل را اینطوری بخوانید ، حرف اول فتحه دار و حرف دوم ساکن است )
دلdel معنی ۱. (زیست‌شناسی) = قلب ۲. [مجاز] خاطر و ضمیر. ۳. [مجاز] شکم. ۴. [مجاز] درون و میان چیزی. ⟨ دل ‌آزردن: (مصدر متعدی) [مجاز] کسی را رنجاندن؛ آز...
« قبلی صفحه ۱ از ۴۳ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.