اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دلالة

نویسه گردانی: DLAL
دلالة. [ دَ ل َ ] ۞ (ع مص ) رهنمونی کردن کسی را و توفیق راست کرداری دادن به وی . (از منتهی الارب ). راه نمودن . (المصادر زوزنی ) (دهار). راهنمایی کردن به راه صواب و ارشاد کردن و هدایت نمودن . چنین شخصی را «دال » و آن شی ٔ را «مدلول علیه » گویند. (از اقرب الموارد). دلولة. دلیلی . رجوع به دلولة و دلیلی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
دلالة. [ دَ ل َ ] (ع اِ) راهبری وراه نمودگی . (دهار). راه نمایی . (ناظم الاطباء). ج ، دلائل . دلالات . (ناظم الاطباء). دلالت . رجوع به دلالت شو...
دلالة. [ دِ ل َ ] ۞ (ع اِ) دلالی . (منتهی الارب ). حرفه ٔ دلال . (از اقرب الموارد). رجوع به دلال و دلالی شود. || اجرت دلال و راهبر. (از منت...
دلالة. [ دَل ْ لا ل َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث دلال . رجوع به دلال و دلاله شود.
دلاله . [ دَل ْ لا ل َ / ل ِ ] (از ع ، ص ، اِ) دلالة. دلال . زن واسطه . واسطه میان دو طرف معامله : از درطلبان آن خزانه دلاله هزار در میانه . ن...
دلاله قزی . [ دَل ْ لا ل َ ق ِ ] (اِخ ) زنی شوخ و دلقک در دستگاه شاه عباس اول صفوی . وی غالباً در سفر و حضربا شاه همراه بود و با او با گشادگی...
دلاله خانه . [ دَل ْ لا ل َ / ل ِ / ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دلال خانه . خانه ٔ بد. (یادداشت مرحوم دهخدا) : آن ریش نیست جغبت دلاله خانه هاست ۞ ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.