اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دل اندروای

نویسه گردانی: DL ʼNDRWʼY
دل اندروای . [ دِ اَ دَ ] (ص مرکب ) دل اندروا. دل واپس . مضطرب . نگران :
کسی که خدمت جز اوکند همیشه بود
ز بهر عاقبت خویشتن دل اندروای .

فرخی .


به درگه ملک شرق هر که را دیدم
نژند و خسته جگر دیدم و دل اندروای .

فرخی .


نبید تلخ و سماع حزین به کف کردم
ز بهر روی نکو مانده ام دل اندروای .

فرخی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.