اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دلتنگ گشتن

نویسه گردانی: DLTNG GŠTN
دلتنگ گشتن . [ دِ ت َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دلتنگ گردیدن . دلتنگ شدن . تنگدل شدن . افسرده و غمگین گشتن :
به خون جامه ٔ خسروی رنگ گشت
شه جم از آن زخم دلتنگ گشت .

فردوسی .


|| ترسیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- دل کسی تنگ گشتن ؛ نگرانی یافتن از بیم : خبر اندررسید که احمدبن اسماعیل به بست شد و محمدبن علی را بگرفت ، چون معدل این بشنید دلش تنگ گشت و صلح پیش آورد. (تاریخ سیستان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.