اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دل دل کردن

نویسه گردانی: DL DL KRDN
دل دل کردن . [ دِ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مردد ماندن . تردید. دودلی . مردد بودن . دودل بودن . (یادداشت مرحوم دهخدا). تردید داشتن . دودلی و بی تصمیمی . مردد بودن در اقدام به کاری یا دست بازداشتن از آن . (فرهنگ لغات عامیانه ). دلادل کردن . (فرهنگ عوام ). || بی قراری کردن . (غیاث ). اضطراب و بی قراری کردن . (آنندراج ) :
کی به دست سنبل فردوس دل خواهیم داد
تا که در سودای زلف یار دل دل می کنم .

صائب (از آنندراج ).


- دل و دل کردن ؛ اضطراب و بی قراری کردن . (آنندراج ).
- || اظهار بی قراری کردن با گفتن لفظ «دل و دل » :
دنبال چشم او دل و دل کرده می روم
وز گریه راه را همه گل کرده می روم .

سنجرکاشی (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۸ ثانیه
دل ودل کردن . [ دِ ل ُ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دل دل کردن . رجوع به دل دل کردن در ردیف خود شود.
دل سرد کردن . [ دِ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دلسرد ساختن . رجوع به دلسرد و دلسرد ساختن شود.
درد دل کردن .[ دَ دِ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زاری کردن . (غیاث ). زاری نمودن و درد دل گفتن و خالی کردن . (از آنندراج ).اندمه نزد کسی داشتن . ...
بر دل سرد کردن . [ ب َ دِ س َ ک َ دَ ](مص مرکب ) کنایه از ناخوش و بی مزه گردانیدن . (آنندراج ). بر طبع خوردن . (مجموعه ٔ مترادفات ) : عاق است ب...
خون به دل کردن . [ ب ِ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب )به رنج و تعب انداختن . در تعب انداختن : خود را شکفته دار به هر حالتی که هست خونی که می خور...
جان در سر دل کردن . [ دَ س َ رِ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جان را در پی دل بر باد دادن و ضایع ساختن . (از آنندراج ).- امثال :جان در سر دل کنی ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.