دل دل کردن . [ دِ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مردد ماندن . تردید. دودلی . مردد بودن . دودل بودن . (یادداشت مرحوم دهخدا). تردید داشتن . دودلی و بی تصمیمی . مردد بودن در اقدام به کاری یا دست بازداشتن از آن . (فرهنگ لغات عامیانه ). دلادل کردن . (فرهنگ عوام ). || بی قراری کردن . (غیاث ). اضطراب و بی قراری کردن . (آنندراج )
: کی به دست سنبل فردوس دل خواهیم داد
تا که در سودای زلف یار دل دل می کنم .
صائب (از آنندراج ).
-
دل و دل کردن ؛ اضطراب و بی قراری کردن . (آنندراج ).
- || اظهار بی قراری کردن با گفتن لفظ «دل و دل »
: دنبال چشم او دل و دل کرده می روم
وز گریه راه را همه گل کرده می روم .
سنجرکاشی (از آنندراج ).