اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دلدوز

نویسه گردانی: DLDWZ
دلدوز. [ دِ] (نف مرکب ) دل دوزنده . آنچه موجب آزار و رنج دل گردد. دلخراش . خراشنده ٔ دل . (ناظم الاطباء) :
ای مژه تیر و کمان ابرو تیرت بچه کار
تیر مژگان تو دلدوزتر از تیر خدنگ .

فرخی .


- غمزه ٔ دلدوز ؛ گیرا. مؤثر :
تیری از آن غمزه ٔ دلدوز جست
بر جگرش آمد و تا پر نشست .

؟


- مژگان دلدوز ؛ گیرا. مؤثر :
هرکه از مژگان دلدوز تو می جوید امان
راه گردانیدن از تیر قضا دارد امید.

صائب (از آنندراج ).


- ناوک دلدوز ؛ تیر دلدوز :
گر من از سنگ ملامت رو بگردانم زنم
جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را.

سعدی .


هان ای نهاده تیر جفا بر کمان حکم
اندیشه کن ز ناوک دلدوز در کمین .

سعدی .


به مردمی که دل دردمند حافظ را
مزن به ناوک دلدوز مردم افکن چشم .

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.