اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دل ربودن

نویسه گردانی: DL RBWDN
دل ربودن . [ دِ رُ دَ ] (مص مرکب ) ربودن دل . فریفته کردن . شیفته کردن . عاشق ساختن :
چو نوبت داشت در خدمت نمودن
برون زد نوبتی در دل ربودن .

نظامی .


وفاو عهد نمودی دل سلیم ربودی
چو خویشتن به تو دادم تو میل بازگرفتی .

سعدی .


ای دل ربوده از بر من حکم از آن تست
گر نیز گوئیم به مثل ترک جان بگوی .

سعدی .


نه این نقش دل می رباید ز دست
دل آن می رباید که این نقش بست .

سعدی .


ربوده ست خاطرفریبی دلش
فرورفته پای نظر در گلش .

سعدی .


دلم ربودی و جان می دهم به طیبت نفس
که هست راحت درویش در سبکباری .

سعدی .


سواران حلقه بربودند و آن شوخ
هنوز از حلقه ها دل می رباید.

سعدی .


ای متقی گر اهل دلی دیده ها بدوز
کایشان به دل ربودن مردم معینند.

سعدی .


کرم کرد و غم خورد و پوزش نمود
بداندیش را دل به نیکی ربود.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.