اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دل زده

نویسه گردانی: DL ZDH
دل زده . [ دِ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زده دل . بی میل پس از متمایل بودن :
منم که دل زده از چیدن گل بوسم
لب گزیده تراود ز باغ افسوسم .

طالب آملی (از آنندراج ).


- دل زده شدن از چیزی ؛ بی میل گشتن بدان . سر خوردن از آن :
پیش از این بود نگاه تو به یکدل محتاج
این زمان دل زده زین جنس فراوان شده ای .

صائب (ازآنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.