اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دلس

نویسه گردانی: DLS
دلس . [ دِ ل ُ ] (اِخ ) (جزیره ٔ...) کوچکترین و مهمترین جزایر سیکلاد در گنگ بار یونان است که معبد بزرگ آپولو در آنجا بود، و بنا بر روایات قدیمی آپولو و دیانا در آنجا بوجود آمده اند. (از تمدن قدیم فوستل دوکلانژ، ترجمه ٔ نصراﷲ فلسفی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
دلس . [ دَ ] (ع اِ) خدیعت . ما لی فیه ولس لا دلس ؛ مرا در آن نه خیانت و نه خدیعت است . (از اقرب الموارد). دَلَس . رجوع به دلس شود.
دلس . [ دَ ل َ ] (ع اِ) تاریکی . (منتهی الارب ). ظلمت . (اقرب الموارد). || تاریکی در تاریکی . (منتهی الارب ). اختلاط ظلمت و تاریکی . (از اقرب ...
دلس . [ دُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ دُلسة. (ناظم الاطباء). رجوع به دلسة شود.
دلس . [ دَ ل ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جراحی ، بخش شادگان ، شهرستان خرمشهر. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
دلص . [ دَ ل َ ] (ع مص ) کهن سال و دندان ریخته گردیدن ناقه . (منتهی الارب ). || لغزیدن . (ازناظم الاطباء).
دلص . [ دَ ل َ ] (ع اِمص ) نرمی و تابانی . || روئیدگی پشم نو در خر. || سقوط دندانهای ناقه از پیری . (ناظم الاطباء).
دلص . [ دَ ل ِ ] (ع ص ) هموار. أرض دلص ؛ زمین هموار و مستوی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرد بسیار لغزنده . (منتهی الارب ). || ...
دلص . [ دُ ] (ع ص ) ج ِ أدلص . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به ادلص شود. || ج ِ دَلصاء. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به دلص...
دلص . [ دُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ دَلیص . (اقرب الموارد). رجوع به دلیص شود.
دلث . [ دُ / دُ ل ُ ] (ع اِ ) ج ِ دِلاث . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به دلاث شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.